شهدا شرمنده ایم | صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل | ||
|
توی ظل گرمای تابستان، بچه های محل سه تا تیم شده اند. توی کوچه ی هجده متری. تیم مهدی یک گل عقب است. عرق از سر و صورت بچه ها می ریزد. چیزی نمانده ببازند. اوت آخر است. مادر می آید روی تراس « مهدی! آقا مهدی!برای ناهار نون نداریم ها برو از سرکوچه دو تا نون بگیر.» توپ زیر پایش می ایستد. بچه ها منتظرند. توپ را می اندازد طرفشان و می دود سر کوچه. نظرات شما عزیزان: برچسبها: خاطره شهید مهدی زین الدین, [ پنج شنبه 29 اسفند 1392
] [ 20:55 ] [ خادم الشهدا ] |
|